Friday, July 14, 2006

موج دوم طرح رفراندوم

اصلاح طلب و زندانی سیاسی سابق در رژیم اسلامی، اکبر گنجی، فراخوانی بمنظور برگزاری تحصن و اعتصاب غذای 3 روزه در مقابل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، برای آزادی زندانیان سیاسی در ایران، صادر نموده است. بدنبال آن، اطلاعیه های متعددی از سوی جناحهای مختلف اپوزیسیون اصلاح طلب در داخل و خارج، در دفاع از این اقدام انتشار یافته است. اعتصاب غذای اعلام شده، در روزهای 24، 25، و 26 تیرماه( 14، 15، و 16 ژوئیه)، انجام خواهد گرفت.

از نقطه نظر موقعیت زندانیان سیاسی دربند و تحت بازجویی، مطمئناً طرح خواست آزادی زندانیان از سوی هر کسی، نمی تواند اقدامی مفید تلقی نگردد. امروزه صدها نفر از زندانیان سیاسی در زندانهای این رژیم وحشی، تحت ضد انسانی ترین شرایط عذاب میکشند؛ برخی از آنها حتی در معرض خطر اعدام قرار دارند. آنها که در شرایطی کم و بیش آزاد در بیرون از زندان زندگی میکنند، مجاز نیستند انتظار تحمل ابدی این شرایط را از زندانیان داشته باشند. بویژه اینکه اکثریت مخالفین رژیم اسلامی در خارج از کشور، حاضر به انجام کمترین ریسک و پذیرش هیچ سطحی از محدودیت حقوق اجتماعی خود نیستند. زندانی سیاسی باید فوراً و بدون قید وشرط، آزاد گردد. وقتی دشمنان قسم خورده مردم نظیر سلطنت طلبان هم، چنین خواستی را طرح کنند، این خود قبل از هر چیز، بیان قدرت مردم در تحمیل پذیرش این خواست از سوی آنان است. روشن است هر فرد و جریانی از طرح و تبلیغ خواست آزادی زندانیان، اهداف سیاسی خود را دنبال میکند. اما این خطاست، اگر همه موضوع به افشاگری از مقاصد پشت پرده چنین جریاناتی خلاصه شده، اصل مسئله، یعنی یکی از خواستهای محوری جنبش انقلابی- دموکراتیک، به حاشیه رانده شود. هدف آزادی زندانیان سیاسی، یکی از اهداف فوری مبارزات مردم ایران است. طرح آن از سوی اصلاح طلبان و اپوزیسیون بورژوایی، قبل از همه، ضرورت بسیج نیرو و پیگیری آن را از سوی نیروهای انقلابی، دوچندان میسازد.

برای احزاب و عناصر وابسته به طبقه سرمایه دار، هرگز زندگی مردم و بویژه مخالفین دستگاه دولتی بورژوایی، موضوعی جدی و تأمل برانگیز نیست؛ آنها خود از سازماندهنده گان این ماشین چپاول و آدمکشی، در دوره های گذشته هستند. یک دلال و سرمایه دار، کسب ثروت به هزینه رنج و کار دیگران، و تحمیل بدبختی و فقر به اکثریت مردم را، بعنوان وضعیتی کاملاً " عادی"، درک میکند؛ برای نماینده سیاسی او هم، همین تصور، در عرصه اعمال قدرت و سلطه بر مردم، مفهوم دارد. حتی دروس دانشگاهی رسمی اقتصادی در جامعه سرمایه داری، چیزی جز این، یعنی کسب ثروت، به هر شکل ممکن را طلب نمیکنند. از این رو، ادعای انسانیت و دلسوزی دسته جات بورژوایی برای زندانیان سیاسی، فریبی بیش نیست. شیوه زندگی و سلطه گری یک دزد و سرکوبگر، قادر به بازتولید خود- آگاهی پیشرو و انگیزه های انسانی در او نیست. ادعای افرادی که خود از حامیان و همدستان رژیمهای سلطنتی و اسلامی، در برافروختن آتش جنگ و کشتارهای دسته جمعی زندانیان سیاسی بودند، هرگز برای توده های تحت ستم، اعتماد برانگیز نیست؛ نظیر مشروطه خواهان، اصلاح طلبان، " اکثریتیها " و جمهوریخواهان. تلاش کنیم، تصویری از محتوای واقعی تحرکات کنونی اصلاح طلبان در داخل و خارج که حول موضوع آزادی زندانیان سیاسی به راه افتاده است، بدست دهیم.

با اعلام قرار اعتصاب غذای 3 روزه از سوی گنجی، موج وسیعی از پشتیبانی جریانات اپوزیسیون بورژوایی به راه افتاد. حجم حمایت اعلام شده روشن میسازد که موضوع برای این طیف، فقط آزادی زندانیان سیاسی نیست؛ از آنجا که زندانیان سیاسی و ضرورت آزادی آنها، موضوعی بتازه گی کشف شده نیست. اپوزیسیون در حال بسیج کنونی، طی 18 سال پس از قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67، هرگز زحمت یک اعتراض جدی و در سطح واکنش به پیام گنجی را بخود نداد. هیاهوی کنونی حول پیشنهاد گنجی، روزها و هفته های اول طرح بیانیه رفراندوم قانون اساسی رژیم اسلامی در بهمن ماه سال گذشته را بیاد میاورد. برای اپوزیسیون بورژوایی که از جنجال رفراندوم خود نصیب زیادی نبرد، طرح یک خواست مشخص و ظاهراً عملی تر از خواست رفراندوم قانون اساسی، رشته جدید پیوند برای ایجاد اتحاد در صفوف همچنان گسیخته آن را فراهم میسازد. دسته جات مدافع حفظ ماشین سرکوب دولتی، از فراخوان گنجی حمایت میکنند، از آنجا که اهداف فراخوان رفراندوم را از طریق تعقیب اشکال مشخص تر، قابل قبول تر و ظاهراً مردمی تاکتیکهای سیاسی، ممکن میسازد. از دید آنها، دفاع از فراخوان گنجی، نه فقط یک تاکتیک سیاسی مناسب برای متحد شدن، بلکه سیاست مناسبی برای مردم پسند ساختن اهداف استراتژیک این اتحاد نیز محسوب میگردد. برای هر یک از مدافعین و مبلغین فراخوان گنجی روشن است، که آنها از این پس بیشتر و بهتر با یکدیگر در ارتباط قرار گرفته، امکانات ایجاد یک جبهه سیاسی حول رهبری اکبر گنجی را افزایش خواهند داد. این بویژه به دسته جات اکثریتی- توده ای و اتحاد جمهوریخواهان سنبل شده برای پوشاندن گذشته چندش آور آنها، برمیگردد.

در متن اولیه طرح رفراندوم که معلوم نیست، امروز در کدام گوشه آرشیو روزنامه ها خاک میخورد، کمترین اشاره ای به خواستها و شرایط زندگی طبقه کارگر نشده بود. در تحرک جدید اصلاح طلبان داخل و خارج، آزادی منصور اسانلو یکی از مواد درخواستی مطرح شده است. جنب و جوش کنونی بمثابه دومین خیز استراتژی رفراندوم، که باید جای ابتکارات مستقیم توده ای را پر کند، قرار است با مراجعه ظاهرسازانه به خواستهای مشخص مردم، کمبودهای اقدام اول در این زمینه را جبران کند.

نیروی اجتماعی محرک موج دوم رفراندوم خواهی، همچنان، طبقه متوسط شکل گرفته و یا ذینفع در کشتارهای دسته جمعی زندانیان سیاسی و جنگ ارتجاعی است. بورژوازی متوسط اسلامی – سلطنتی، در همدستی با تروریسم افسار گسیخته سرمایه بزرگ مالی- تجاری، از شر"خطر" کمونیستها و جنبش کارگری خلاص شده، بار خود را بسته، پستها و مقامات اداری – آکادمیک را به انحصار خود در آورد. این جریان متحد ماشین ترور، میلیونها نفر از مردم، از آن میان، بخشی از حریفان احتمالی خود در بازار داخلی را، وادار به ترک کشور ساخت. این نیرو که اصلاً هم ناآگاه و بی سواد نیست، بلکه بقدر کافی دکتر و مهندس و "فیلسوف" همکار بی بی سی، تربیت کرده است، به چیزی جز ممانعت از خطر وقوع یک انقلاب فکر نمیکند. کابوس بزرگ این نیروی ارتجاعی، برخاستن دوباره ققنوس از خاکستر است. مقاله جدید اکبر گنجی هم، تحت عنوان" مبانی جنبش تحول دموکراتیک در ایران"، چیزی جز این نمی گوید. در همه بحثها و توجیهات مدافعین طرحهای ارتجاعی، ضد کمونیسم افراطی و خصومت با ابتکارات انقلابی مردم، جوهر اصلی تلاشهای اپوزیسیون بورژوایی را میسازد. جریانات ملی- اسلامی سلف آنها در دوران انقلاب بهمن، درست با همین انگیزه های ضد دموکراتیک، به جریان خمینی پیوسته، آن را به جان توده های مردم ایران انداختند.*1

در دوره انتشار طرح رفراندوم قانون اساسی رژیم اسلامی، درست همین جنجال کنونی در داخل و خارج به راه افتاد. جبهه ای از متوهمین و مرتجعین دست به انتشار بیانیه ای زده، دزدان ثروتهای مردم، میلیونرها و چاپلوسان دستگاههای دولتی در غرب هم، آن را در بوق و کرنا کرده، راه نجات 70 میلیون مردم جان به لب آمده را اعلام نمودند. این راه حل آنچنان ساده بود که کاشفان آن، از کم عقلی تاکنونی خود در یافتن آن به تعجب افتادند. راه نجات مردم ایران اینطور اعلام شد که یک طومار، آنهم از سوی دارنده گان ارتباط اینترنتی، امضاء گردد. سپس درخواست امضاء شده، در کمال ادب و نزاکت، به گرداننده کوره آدم سوزی اسلامی " آیت الله خامنه ای"، تقدیم گشته، از حکومت اسلامی تمنا شود، لطفاً "رفع " گردد! هر انسان عادی از خود سوال خواهد کرد، آیا صاحبان پول و خیز برداشته برای قدرت، اینهمه احمق هستند؟ آیا میتوان اینهمه پرت بود، اما به موقعیت های ثروت و قدرت، حال در اپوزیسیون، دست یافت؟ روشن است پاسخ به این سوال منفی است. اپوزیسیون اصلاح طلب داخل و خارج، با امضاء بیانیه رفراندوم، نه تحقق نقشه ساده بالا، که دستیابی به اهداف بزرگتری را بویژه در آینده، مد نظر داشت. این طرح باید در وحله اول، توده های مردم را از فکر توسل به ابتکارات انقلابی برای سرنگونی رژیم اسلامی، منصرف میساخت. استراتژی رفراندوم همچنین باید به ایجاد یک ائتلاف محکم حول یک برنامه سیاسی میان جمهوریخواهان و سلطنت طلبان، دو گرایش سرمایه صنعتی و مالی منجر شده، خود را بمثابه آلترناتیو سیاسی، نزد قدرتهای امپریالیستی، اروپا و آمریکا، مقبول میساخت. طرح رفراندوم علاوه بر این، با تبلیغ مداوم راه حلهای غیر انقلابی، باید در شرایط اجتناب ناپذیر شدن یک انقلاب، نهادهای توده ای نظیر شوراها را از تصمیم گیری پیرامون سرنوشت کشور منع کرده، توسل به هر اقدام فوری را تحت عنوان مغایرت آن با اصول دموکراسی، به ارگانهای ساخته و پرداخته آتی خود، موکول مینمود. مدافعین طرح ارتجاعی رفراندوم، نه فقط در رسیدن به حداقلی از اهداف بالا موفق نبودند، بلکه به سوی تفرقه در میان جمهوریخواهان و مشروطه خواهان کشیده شده، هر چه بیشتر در میان مردم مبارز، بویژه کارگران، دانشجویان و زنان، بی اعتبار گشتند؛ صرفنظر از اینکه این جریان، اساساً از سوی قدرتهای بین المللی جدی گرفته نشد.

طرح رفراندوم قانون اساسی رژیم، عمدتاً از سوی محسن سازگارا، یکی از طراحان اصلی کشتارهای دسته جمعی دهه 60 نماینده گی میشد. فرد مزبور که جناح آمریکایی این طرح را میساخت، در عین حال از مدافعین اعاده حیثیت از سلطنت طلبان جنایتکار، برای تضمین حفظ " دموکراسی" آینده خود، از " خطر" تعرض طبقه کارگر بود. در جنجال کنونی به اصطلاح آزادی زندانیان سیاسی، جای فرد مزبور را اکبر گنجی گرفته است، که ظاهراً از جمهوری خواهی دفاع نموده، تمایلی به همکاری با سلطنت طلبان نشان نمی دهد. گنجی که خود از سازماندهان ماشین ترور و شریک در بربرمنشی سالهای 60 این رژیم است، تنها با برخوردی بسیار سطحی و غیر جدی، به کشتارهای تابستان 67 اشاره کرده است؛ هرچند در این زمینه او، یک گام از سلطنت طلبانی نظیر داریوش همایون، این مدافع آشکار کشتار کمونیستها در رژیمهای ساواک و اسلامی، جلوتر است.*2 این میزان تغییر در سطح مواضع سیاسی جریان رفراندوم اما، قبل از اینکه بر رشد یافته گی سیاسی بورژوازی اپوزیسیون دلالت کند، واقعیت قدرت گرفتن جنبشهای اجتماعی، قبل از همه، مبارزات کارگری را منعکس میسازد. در نگاه اول، بهم خوردن تعادل گذشته میان مشروطه خواهان و جمهوریخواهان به نفع دومی در درون اپوزیسیون ارتجاعی، خود نمایش سطحی از تأثیرات رادیکالیسم رشد یافته در جامعه، ناشی از مبارزات کارگری و دانشجویی است.

طرح اعتصاب غذا برای به اصطلاح آزادی زندانیان سیاسی، درست از سوی همان نیروهایی در خارج پشتیبانی میشود، که مدافعین افراطی طرح رفراندوم را تشکیل میدادند. این گروه قبل از همه، جریان شریک در جنایات رژیمهای اسلامی و سلطنتی است؛ همان نیرویی که حسابرسی نسبت به تبهکاریهای آن طی نیم قرن اخیر، شرط بازسازی دموکراتیک جامعه ایران است. از این میان بویژه باید از دسته جات پیرو " خط امام " اکثریتی- توده ای و مدافعین آنان( " اتحاد فداییان خلق ایران")، " اتحاد جمهوریخواهان ایران" و بخش بزرگی از جریان ملی- اسلامی در خارج از کشور( جبهه ملی و نزدیک به آن) نام برد. سلطنت طلبان اینبار، تحت پوشش نارضایتی از رد ائتلاف با آنان، اما در اساس برای عدم انتساب این اقدام به خود نظیر طرح رفراندوم، و از این طریق برای جلوگیری از شکست آن، ظاهراً به مدافعین فعال آن تعلق ندارند. گروهبندی بالا در مجموع، نماینده فکری لایه هایی از بورژوازی بزرگ(سرمایه صنعتی، سرمایه خدماتی جدید، گرایش سرمایه مالی ناراضی از تقسیم نامساوی قدرت میان باندهای حاکم، بورژوازی بزرگ شکل گرفته در نتیجه شرایط ترور اسلامی و جنگ و بوروکراسی اسلامی- سلطنتی)، بورژوازی متوسط ارتجاعی و خرده بورژوازی مرفه است، که امروزه از وحشت یک انقلاب توده ای، به هر تخته پاره ای چنگ میزنند. جناح خارج از کشور این نیرو، از طریق انحلال سازمانهای انقلابی، چاپلوسی برای احزاب پارلمانی درغرب، بعضاً جذب شدن در محیطهای آکادمیک، کسب و کار و واردات و صادرات، به موقعیت و قدرت دست یافته است. این نیرو در خارج، از تعهدات متقابل نانوشته خود در قبال احزاب غربی آگاه بوده، خود را به آنها مقید میداند. نقش آنها در دوران همدستی با رژیم اسلامی و ترس از اقدامات دستگاه قضایی دموکراتیک آتی، آنها را به دنبال هر طرح ارتجاعی برای تضمین حفظ موقعیت کنونی خود، وادار میسازد. علیرغم موضع گیریهای ریاکارانه و کج دار و مریض اخیر این دسته جات، مبنی بر مخالفت با تهاجم نظامی به کشور، این نیرو بموقع خود، حتی تهاجم هسته ای به کشور را نیز، توجیه خواهد کرد. جریانات نامبرده در بالا، از مدافعین افراطی جنگ 8 ساله بوده، هنوز به این سیاست ضد انسانی خود، افتخار میکنند. یک ضربه نظامی محدود، حتی هسته ای، نمی تواند در مراحل اولیه آن، خساراتی بیش از جنگ 8 ساله رژیم اسلامی ببار آورد. از این رو، ادعاهای دسته جات فوق در مخالفت با تهاجم نظامی به کشور نیز، که در ماههای گذشته نمایش یک تهدید واقعی بود، دروغی بیش نیست. برای جنبش انقلابی- دموکراتیک، هر میزان دخالت جریانات مذکور در یک طرح سیاسی، باید بمعنای قطب نمایی برای تشخیص ماهیت و جهت سیاسی آن محسوب گردد. این نیرو، عمیقاً ضد کمونیست و مخالف هر سطحی از دخالتگری حقیقی توده های مردم، در تعیین سرنوشت خویش و کشور است. جریان بالا حتی طی دوره اخیر، به گرایشهای فاشیستی و ایدوئولوژی حکومت " نخبگان " متمایل گشته، همکاری علنی آنها با سلطنت طلبان، تشدید روحیات و انگیزه های سرکوبگرانه را در آنها بیان میکند.

چپ انقلابی ایران، هم اینک، دارای امکانات سازماندهی یک مبارزه متحد و تآثیر گذار در خارج از کشور نیست؛ این قبل از همه به تجزیه و انحلال سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت از سوی محافل درونی این سازمان، مربوط میگردد. بخش بزرگی از انحلال طلبان در سازمان فدایی در دوره های مختلف، امروزه استخوانبندی اصلی این یا آن اتحاد ارتجاعی را تشکیل داده اند. این شرایط، بهترین امکان را در اختیار بورژوازی اپوزیسیون قرار میدهد، تا به " پرچمدار" بدیهی ترین خواسته های مردم، از آن میان، آزادی زندانیان سیاسی، مبدل شود.

بورژوازی ایران، علیرغم زمینگیر بودن چپ انقلابی اما، هرگز قادر نیست، به نماینده گی ملت ارتقاء پیدا کند. تاریخ گذشته آن، جز جنایت و کشورفروشی و خیانت به مردم نیست. حتی جناح " چپ " آن، نظیر حزب توده، دارودسته راهزن " اکثریت " و سازمان فاشیستی مجاهدین انقلاب اسلامی، در تبهکاری و ضدیت با حقوق ملت، افراطی تر از راست ترین جناح رژیم ساواک و لاجوردی عمل کردند. احزاب سلطنت طلب آن، در قرن بیست و یکم، هنوز به برده داران و سمبلهای توحش عصر حجر دخیل بسته، مردم مستأصل و درمانده از بربریت جامعه سرمایه داری را، اضافه بر جهنم اسلامی، به اتخاذ روشهای سلطه کورش و چنگیز و نادرشاه هم، تهدید میکنند. این، همه میزان شعور سیاسی، محتوای ملت دوستی و دامنه مدرنیسم طبقه سرمایه دار ایران است. این نیروی باند سیاهی و " شخصیتهای" بی شخصیت آن، حتی دست به یک حمایت جدی از دولت محمد مصدق، در اوج قدرت جنبشهای بورژوا- دموکراتیک در ایران نزدند. برای این دسته جات دزد و دلال و ریاکار، دولت مصدق باید تنها بمثابه وسیله ای علیه شوروی و برای توقف رشد کمونیسم در ایران، بکار میرفت. آنها وقتی از ابزار شدن محمد مصدق و حسین فاطمی در دست خود ناامید شدند، بسوی شاه و آخوند و سفارتخانه های غربی شتافته، تعیین سرنوشت مردم را به دربار جنایتکار، دستگاه پلید مذهب و قدرتهای امپریالیستی سپردند.
--------------
توضیحات از وبلاگ جمهوری شورایی

*1 "...من‌ هم‌ وقتي‌ به‌ فرانسه‌ رفتم‌ تا امام‌ خميني‌ را ببينم‌، در اولين‌ جلسه‌اي‌ كه‌ پيش‌ امام‌ خميني‌ رفتم‌، پس از احساسات‌ و تشريفات‌ و ديده‌بوسي‌ چون‌ امام‌ خميني‌ من‌ را در زندان‌ عشرت‌آباد ديده‌ بود و سابقه‌ من‌ را داشت‌، غير از معرفي‌ آقاي‌ مطهري‌ و بازرگان‌، به‌ ما محبت‌ كرد. بعد گفتم‌ ما اميدواريم‌ كه‌ انقلاب‌ با رهبري‌ شما پيروز شود... ولي‌ ما دو نگراني‌ داريم‌؛ يكي‌ اين كه‌ چرا آقاي‌ طالقاني‌، جزو شوراي‌ انقلاب‌ نباشد، و دوم‌ آن كه‌ ما آن‌قدرها تشكيلاتي‌ نيستيم‌، ولي‌ نيروهاي‌ چپ‌ و ماركسيستي،‌ سابقه‌ تشكيلاتي‌ و حمايت‌هاي‌ جهاني‌ دارند و شاه‌ نيز پشت‌ آنان است‌؛ بنابراين،‌ احتمال‌ دارد كارهايي‌ بكنند و بخواهند، جريانات‌ را از دست‌ شما بگيرند و..." [ تأکید از: وبلاگ جمهوری شورایی]

به نقل از: شوراي‌ انقلاب،‌ از تولد تا انحلال‌، گفت‌وگو با عزت‌الله سحابي، ۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۵،
http://www.baztab.com/news/38908.php

عزت الله سحابی، سیاستمدار ملی- اسلامی، حتی امروز به صراحت اعلام میکند که او خمینی را در پاریس و پیش از سرنگونی رژیم سلطنتی، به اقدامات ضد کمونیستی تشویق میکرده است. موارد متعددی از این نوع روشن میسازند، که دستگاه روحانیت اسلامی نه فقط بدلیل ماهیت عمیقاً ارتجاعی خود، بلکه از طریق بقایای رژیم سلطنتی و احزاب بورژوازی لیبرال ایران، بازهم و هرچه بیشتر به آموزشهای ضد دموکراتیک- ضد کمونیستی، و زمینه سازی کشتارهای دسته جمعی، مسلح گردید.
-----------------
*2 تئوریسین رژیم ساواک، " دکتر" داریوش همایون در مقاله ای در منبع زیر، آشکار میسازد، که سلطنت طلب ایرانی، صد سال پس از مشروطیت و 27 سال پس از برچیدن سلطنت، تا چه میزان به حقوق بشر و دموکراسی دست یافته است؟ فراموش نکنیم تبهکار مورد اشاره، از مصاحبه شونده گان دائمی رادیوهای وابسته به چپ اپورتونیست، نظیر" رادیو برابری" [ راه کارگر] است. مقالات این تجسم رژیم سلطنتی در سایت اینترنتی " ایران تریبون"[ حزب " کمونیست کارگری"- " حکمتیست"]، منظماً منتشر گشته، و جزء اولین مصاحبه شونده گان در شماره اول مجله به اصطلاح تئوریک چپ " نگاه " [ جداشده گان از حزب " کمونیست" کومه له و حزب " کمونیست کارگری" در سال 1990] میباشد. جناح دیگر جریان موسوم به " کمونیسم کارگری" هم، چندی پیش با داریوش همایون، مناظره و بحث تلویزیونی ترتیب میدهد، تا افراد حزب مزبور هر چه بیشتر با نظریات علمی یک " لاشه" ضد کمونیست افراطی آشنا شده، در کسب آموزش سیاسی مدرن، دچار کمبود نشوند.

جریاناتی که نانشان به قیمت تهاجم به جریان فدایی و به اصطلاح " نقد سوسیالیسم خلقی"، تأمین میگشت، سرانجامی جز نزدیکی به قاتلین فداییان در رژیم سلطنتی و حامیان همین سیاست در رژیم اسلامی، پیدا نکردند.

در روزنامه کیهان لندن، شماره‌ي ۱۰۲۲ شهریور ۱۳۸۳ در مقاله‌ای با عنوان " ‌پیروزی خشم و کین"، مطلبی در سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 67، از داریوش همایون بچاپ رسیده است. فرد مزبور برای اولین بار، پس از 16 سال درتاریخ فوق، که از نسل کشی بیسابقه در قرن بیستم از شهروندان مبارز " ملت ایران " گذشته است، اینگونه اظهار نظر میکند:

به نقل از مقاله بالا: " شهريور 67 حقيقت انقلاب 57 بوده است"

به نقل از مقاله بالا: " هزاران جوان در خون تعميد يافته، از دم شمشير انقلاب خويش، گذشته اند."

به زبان ساده، این رژیم ددمنش اسلامی که هر ندای آزادیخواهی و حتی حقوق اولیه زنان را انکار میکرد، مسئول نسل کشی تابستان 67 نیست؛ بلکه زندانیان سیاسی، خود، خود را نابود کردند.
--------------
به نقل از مقاله بالا: " شهريور 67 زورآزمايي نابرابر دو نيروي سياسي بود که اگر چه ماموريتشان متفاوت بود، در خصلت انقلابي خود تفاوتي با هم نداشتند- جامعه بی طبقه توحیدی در برابر جامعه بی طبقه سوسیالیستی - دژخيم و قرباني به آساني مي توانستند جاي خود را با هم عوض کنند اگر يکي دست بالاتر نيافته بود، ديگري به پيشدستي همان را مي کرد. "

سرکوبگر سلطنت طلب، اولاً جامعه سوسیالیستی را، که در همان کشور غربی محل زندگی خود او، یک ایده زمینی، واقعی و پیشرو محسوب میشود، در کنار جامعه اسلامی عصر حجر قرار میدهد. اینکه او چگونه به خود اجازه چنین تحریف آشکاری را میدهد، البته از ماهیت یک مدافع قاتلین بیژن جزنی عجیب نیست. در ثانی دروغ بزرگی را که هیچیک از آخوندهای درنده خوی حاکم هم تاکنون حتی به آن تظاهر نکرده است بر زبان میآورد؛ این دروغ، که خمینی بقصد تحقق " جامعه بی طبقه"، دست به تشکیل یک دولت تروریستی- اسلامی زد. بدتر از آن، این بورژوای پست تر از حاجی بازاری اسلامی، این دروغ بزرگتر را القاء میکند که گویا اساساً این جنبشهای مردم زحمتکش برای برابری اقتصادی و سوسیالیسم بود، که سر از حکومت اسلامی در آورد. نویسنده که از تاریخ انقلاب بورژوایی در انگلستان قرن 17( کرامول)، از جنگ استقلال آمریکا در قرن هجدهم و از انقلاب فرانسه در همین قرن مطلع است، با این وجود اما، حکومت اسلامی را پدیده ای " انقلابی" مینامد. از این طریق بشیوه فوق عوامفریبانه ای ادعا میکند، کمونیستها و مبارزین مردمی از یک طرف و تیرخلاص زن و پاسدار جانی در روزهای کشتارهای دسته جمعی سال 67، " در خصلت انقلابی خود تفاوتی با هم نداشتند". نماینده گان چپ ضد فدایی و اپورتونیست، که وظیفه اعاده حیثیت از این مدافع افراطی جنایتکاران در هر دو رژیم را بر دوش میکشند، اگر وقت کردند، باید اندکی شرم کنند؛ شرم!
------------
به نقل از مقاله بالا: " با شرکت فعال و آگاهانه همدستان فاجعه "

داریوش همایون خیلی ساده و در روز روشن، کشتار بزرگ و بی سابقه تابستان 67 را، اقدامی که خود قتل عام شده گان، " فعال و آگاهانه" در بوقوع پیوستن آن، با جنایتکاران همدستی نموده اند، معرفی میکند.
------------
به نقل از مقاله بالا: "خشم و کینه انقلابی" در گوش آن هزاران تنی که پیاپی پشت به دیوار اعدام ایستادند طنین آشناتری داشت تا پاسدارانی که زندانیان هنوز جان بدر برده، تیرهای خلاصشان را می‌شمردند. خمینی واژگان انقلابی چپ را در خدمت ارتجاع مذهبی گذاشته بود و چپ، بهای خونین پوشیدن ردای فرصت طلبانه اسلام را می‌پرداخت."

در اینجا حتی بطور غیر مستقیم، تئورسین رژیم ساواک، زندانیان سیاسی را افراطی تر و بدتر از پاسداران مجسم کرده، ادعا میکند که " چپ" به خمینی " خشم و کینه انقلابی" را یاد داد و حالا باید نتیجه آن را میچشید. یعنی درنده خویی و منش جنایتکارانه خمینی، نتیجه چیزی جز کسب همین خصوصیات از چپها نبود. " طنین آشناتری داشت... تا پاسدارانی که...". این نماینده دروغ و تحریف، باید به خواننده توضیح دهد، چپ در کجا، " ردای اسلام" را " پوشید"! اگر منظور حمایت جریان اکثریت و حزب توده از رژیم اسلامی است، این دست جات، قبل از همه، از طریق همان چپ انقلابی محکوم و مطرود گشتند. اگر منظور او دنباله روی چپ انقلابی از دستگاه مذهب در مبارزه با رژیم سلطنتی است، " اسلام " که تا اواخر دهه 50، خواهان سرنگونی رژیم سلطنتی نبود. از این گذشته، این چپ انقلابی بود که از فردای کودتای 28 مرداد سال 32، روز جنایت مشترک سلطنت و " اسلام"، هدف سیاسی خود را سازماندهی مبارزه مسلحانه برای سرنگونی رژیم سلطنتی، قرار داد. یاوه گویی و کینه توزی داریوش همایون چنان علنی و رسواست، که حقیقتاً پاسخ به آن، نیاز به درجه ای از سقوط به سطح بدویت فرهنگی او دارد.
------------
به نقل از مقاله بالا: " فاجعه شهریور آن سال، همچنانکه فاجعه‌های انسانی دیگر انقلاب "شکوهمند" بر خانواده‌های داغدار، بر وجدان جامعه، و بر تاریخ ایران سنگینی خواهد کرد ولی رویدادی بود با شرکت فعال و آگاهانه همدستان فاجعه. هر دو سوی صف تیرباران برای آن لحظه سالها کوشیده و بسیجیده بودند. خشم و کینه انقلابی یکی بر دیگری پیشی جسته بود."

جملات بالا به بهترین شکلی، بیان ماهیت ضد دموکراتیک و ضد انسانی دنیای درونی نفرت انگیز سلطنت طلب ایرانی هستند؛ بی نیاز از هر تفسیری!
---------
به نقل از مقاله بالا: " هیچ رویداد دیگری به آن اندازه پوچی absurdity خشونت را نشان نداده است: هنگامی که نمازگزاران پرستشگاه خشونت به کشتار هم پرداختند."
در عبارت بالا، هم زندانیان سیاسی و هم شکنجه گر ددمنش اسلامی، به یکسان، " نمازگزاران پرستشگاه خشونت" خوانده شده، که تنها " به کشتار هم پرداختند." همین! در آن تابستان جنایت بزرگ و در واقع در تمام دوران حیات این رژیم پلید که حتی حق پوشش را برای کسی برسمیت نمیشناسد، فقط یک اتفاق ساده افتاد! عده ای مدافع خشونت، " به کشتار هم پرداختند."
----------
داریوش همایون نه فقط در مطلب بالا، بلکه در آخرین مقاله خود که در سایت اینترنتی " ایران تریبون" در آدرس پایین درج شده، درست همان ماهیت ضد انسانی کاراکتر سیاسی خود و بورژوازی فوق ارتجاعی ایران را بازتاب میدهد:

به نقل از مقاله جدید در سایت ایران تریبون [ سایت کارگری!!!]: " اعدام به عنوان "حق انحصاری حکومت بر خشونت" ( تعريف وبر) به اندازه کافی ناپسند و افراطی است ولی هنگامی که بيژن جزنی و هشت تن از سران چريک های فدائی خلق را در زندان به عنوان جلوگيری از اقدام به گريز از پشت به تير بستند خشونتی که بهر حال از نظر قانونی حق حکومت به شمار می رفت، به جنايتی آلوده شد که آثار خود را در اعدام های فوری ماه های پس از انقلاب اسلامی ظاهر ساخت. حکومت، از حوزه خود بيرون رفت و شيوه های گانگستری را به خدمت گرفت. اعدام کسی مانند گلسرخی يک آدمکشی رسمی و از منطق دولت بيرون بود و تنها آتش انتقام را شعله ور تر می کرد."
در متن بالا، داریوش همایون بعد از 3 دهه، هنوز اعدام زندانیان سیاسی در ایران دوره رژیم منحوس خود را " ... بهر حال از نظر قانونی حق حکومت به شمار .." میآورد. حتی عاملین مستقیم جنایت علیه زندانیان سیاسی در دوره فوق، قادر نیستند اینهمه وقیحانه، کشتارهای مبارزین و کمونیستها را، آنهم بعد از 27 سال سلطه یک رژیم آدمکش دیگر، تأیید و توجیه کنند. نویسنده در عین حال کلمات را طوری با دقت انتخاب میکند، که خواننده را در مورد موضوع دروغین قصد فرار زندانیان نامبرده، دچار تردید میسازد. اگر داریوش همایون ریگی به کفش ندارد، باید صریح و روشن، جنایت انجام شده را تحت سرپوش ممانعت از فرار ذکر نموده، محکوم میکرد.
----------
به نقل از مقاله بالا: " موضوع اين نيست که در سراسر دوران پهلوی شمار اعدام شدگان و کشتگان زد و خورد های چريکی به 350 نرسيد؛ بلکه تاثيری است که سياست ها و روحيه ها بر فرهنگ سياسی و سرنوشت کشور ها می گذارند. مخالفان رژيم که همانگاه در خشم انقلابی می جوشيدند همين رفتار ها را کم می داشتند که تشنگی خود را به خون، با اعدام انقلابی هر که در دسترس بود، از جمله همرزمان خويش در خانه های تيمی (به دلائل سياسی، و "اخلاقی") و حتی سوزاندن لاشه های آنان (مجاهدين خلق) فرو نشانند ــ تا انقلاب آمد و خشم انقلابی شان را در دريای خونی انداخت که روحيه جامعه سراپا و از هر سوآماده اش بود. خمينی که انقلابش را با نابود کردن تماشاگران سينما رکس آبادان آغاز کرده بود در همان فضا عمل می کرد." پایان نقل قول [ تأکیدها از وبلاگ جمهوری شورایی].

بخوانید و ببیند تا چه حد این نماینده تحصیلکرده سلطنت طلب، با لحنی غیر انسانی وتحقیرآمیز از شکنجه و مرگ صدها نفر از فرزندان مردم که علیه یک دیکتاتوری تروریستی و سلطه قدرتهای امپریالیستی مبارزه میکرند، یاد میکند:
-----------
به نقل از مقاله بالا: " ... موضوع اين نيست که در سراسر دوران پهلوی شمار اعدام شدگان و کشتگان زد و خورد های چريکی به 350 نرسيد؛... "

افسوس که آقای " دکتر" داریوش همایون از " زد و خوردهای چریکی" رفقای ما، " در دوران پهلوی" جان سالم بدر برد! افسوس! او باید تاوان حمل اینهمه روحیات ضد انسانی، ضد کمونیسم هیتلری و بربرصفتی اسلامی- سلطنتی را در یکی از همان " زد و خوردهای چریکی" پس میداد! در همان رژیمی که " شمار اعدام شده گان و کشتگان " از پرشورترین و آگاه ترین نماینده گان کارگران و روشنفکران انقلابی، حتی " به 350 نرسید "! حتی " به 350 "!
----------
به نقل از مقاله بالا: " مخالفان رژيم... که تشنگی خود را به خون، با اعدام انقلابی هر که... از جمله همرزمان خويش در خانه های تيمی (به دلائل سياسی، و "اخلاقی") و حتی سوزاندن لاشه های آنان (مجاهدين خلق) فرو نشانند..."

در عبارت بالا به نقل از پاراگراف مربوطه، کمونیستها و مبارزین در رژیم سلطنتی، از سوی سرکرده مشروطه خواهان، " تشنه به خون" توصیف میشوند؛ تصور کنید: مرضیه احمدی اسکویی و یا امیرپرویز پویان " تشنه به خون"! تبهکار حرفه ای داریوش همایون، حتی برای تحقیر هر چه بیشتر مبارزین، نه عبارت رایج و عادی " جسد " و یا " جنازه"، بلکه عنوان " لاشه " را که بار کاملاً منفی داشته، مختص بکارگیری برای حیوانات است را، بکار میگیرد. او سوزاندن جسد [ " لاشه"] فرد به قتل رسیده در کشمکشهای درورنی مجاهدین را، عملی برای " فرونشاندن " عطش " تشنگی به خون" در میان مبارزین مسلح دوره رژیم سلطنتی، معرفی میکند! این، همه دارایی سیاسی- اخلاقی بورژوازی ایران است. روشن است چنین نیروی عمیقاً ضد انسانی، هرگز قادر نیست به نماینده گی ملت مبدل گشته، جز جنایت و پلیدی علیه ملت، رسالت دیگری برای آن قابل تصور نیست. دسته جات چپ اپورتونیست، که نظراتی چنین بربرمنشانه و تماماً فاشیستی را در سایتها، نشریات و رادیوهای خود ترویج میکنند، باید به نتایج سیاسی- اخلاقی اقدام خود اندکی فکر کنند. آیا نفرت این جریانات از سازمان فدایی در دوره گذشته، قادر است تا این میزان سقوط فرهنگی این گروهها را توجیه کند؟ وزیر رژیم ساواک و اولین مؤسس یک حزب فاشیستی در تاریخ معاصر ایران، نمیتواند بطور علنی اینهمه گستاخانه، ضد کمونیستی و غیر انسانی، اظهارنظر کند، اگر از سوی جریانات ضد فدایی تشویق نشود.

هر ائتلافی با سلطنت طلبان و یا تمایل به جدی گرفتن آنها، برخلاف القاء ریاکارانه چپ اپورتونیست، نه نشانه دموکراتیسم سیاسی مبتکرین این سیاست، بلکه علامت تشدید گرایشات سرکوبگرانه و ارتجاعی در چنین جریاناتی است. آنها خود طی دوران شکست انقلاب بهمن، در تئوری و پراتیک سقوط کرده، اما تمایل به اعمال سلطه بمثابه عادت اصلی در کاراکترشخصی آنها از یک طرف و محفلی با رنگ و روی سرخ بمثابه ابزار اعمال قدرت از سوی دیگر، همچنان باقی مانده اند. آنچه جریانات مدعی جمهوریخواهی و یا چپ اپورتونیست را مدام به داریوش همایون نزدیک میکند، نفرت آنها از مبارزات انقلابی در رژیمهای سلطنتی و اسلامی و نزدیک شدن هرچه بیشتر به روشهای بوروکراتیک سلطه بر مردم است.
---------
در منابع زیر، از " شاهکار" چپ اپورتونیست، در تبدیل شدن به بلندگوی نماینده راست ترین و ارتجاعی ترین گرایش سرمایه داری ایران، بهتر مطلع میشوید. انگیزه های جریانات ضد فدایی در تهاجم سیاسی خصمانه آنها به پیشروترین نسل انقلابی کشور در دوره انقلاب بهمن، با انگیزه های داریوش همایون و رژیم آن در نابودی فیزیکی فداییان، تفاوت زیادی نداشت؛ حداقل شواهد کنونی در این زمینه، بساده گی قابل انکار نیستند.
http://www.radiobarabari.net

http://www.iran-tribune.com/web/stone-aval/archives/006426.html

http://www.negah1.com/negah/negah1/Negah1-3.pdf
------------------
www.j-shoraii.blogspot.com www.behkish.blogfa.com
damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان 22 تیر 1385- 13 ژوئیه 2006
سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

کنگره شوراها یک کنگره عمومی است که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ